* شعر زیبای شب یلدا
امشب شب یلداست
دل ما پر از آرزوهاست
امشب شب یلداست
قلب ما پر از شکوفه های دل آراست
می خوریم آجیل و تخمه
قاچ می کنیم هندوانه سرخ
دان می کنیم انار سرخ
ما شادیم تا خود صبح
گوش می کنیم نوای آهنگین موسیقی
شب مان را می کنیم رنگی
امشب که طولانی ترین شب سال است
ما دورهمیم و با هم می خندیم
ما می خوانیم امشب
ترانه زندگی مان را دل آرا
تا خود صبح
( دل آرا شرکاء )
دلاراش
تو را در رویا یا حقیقت میبینم
تو را در آن جاده بی انتها میبینم
آغوش غریب تو را
بر لب صحرا می بینم
از آن محال دل بریدم و اندیشیدم
بالهایم کجاست من بی تو میمیرم
( دل آرا شرکاء )
من میکارم دانه گندمی
در دامان طبیعت
من کِشت میکنم
گندم زاری از طلا
درون دستان من است
آن جواهرسرسبز رویا
من در اندیشه ام دارم ،
آن آسایش فردایت
تو از من میخری
آن میوه گل معرفت
در جهاد کشاورزی من
می دانم
کسی گرسنه
سر بر بالین نمی گذارد
چرا که من کاشته ام
گندم زاری در دل طبیعت
( دل آرا شرکاء )
لحظه به لحظه می گذرد
ثانیه به ثانیه های دیدار تو
از راه میرسد
هم آشوبی ست در میان قلب من
خسته تو مسافر در راه
هم می کشم انتظار دیدار توِ
گمشده در سیلاب روزگار
هم شویم مژگان را با آب دیده
امید دیدار تو یار
هم رسیم به یکدیگر
باز به رسم بازی روزگار
هم دستی کشم به رخسار تو یار
هم بزدایم غبار رَه
از سیمای دل آرا ی تو یار
هم تو بخوان مرا دل آرا
در لحظه دیدار فردا
( دل آرا شرکاء )
اشعار ناب دلارا شرکا
با آن عینک طلایی رویا
بود جهان کودکی ام
زیبا و دل آرا
در جهانم نبود
آشفتگی و ظلم
همه را می دیدم
در تفاهم و صلح
( دل آرا شرکاء )
The female poet of Delara Shoraka
سروده های خاص دلارا شرکا
به مناسبت روز جهانی منع کار کودکان
در چشمان بی گناهت
نگریستم و دریافتم
آن رنج و ظلم و شفقت
توی بی گناه
تو را نگریستم
ای کودک کار
و دیدمت بی یاور
تو را دیدم در مشقت
شاید که فردا
تو را دریابند
ای کودک تنها
می دانم
هنوز چشمان تو
نگران است
به آن آسایش و آرزوها
شاید که رسیده باشد
آن طلوع دل آرای
نجات تو کودک کار
شاید که من ، تو ، ما
بگیریم دستان کودکان کار
شاید که او
لبخند زند به دنیا
( دل آرا شرکاء )
اشعار خاص دلارا شرکا
دل زشوق دیدار تو پرگشود
هم از آن آشیانه
ره بپیمود
دل زتمنای دیدار تو
( دل آرا شرکاء )
به مناسبت روز جهانی پناهندگان
این شعر زیبا از بانو دل آرا شرکا رو تقدیم حضورتون میکنم .
شب است
و دشت آرامیده در سکوت
و خفته اند آن مردمان
آواره از جنگ و دود
اما هنوز جنگ
در رویای خفتگان
غوغا میکرد
دیروز دیده بودم
در چشمان پر اشک او
نهان شده بود
آن سرگذشت رفته بر او
هم در آن پناهگاه
او را دیدم فراغ بال
همچون کبوتری دل آرا
در شوق و آرزوی پرواز
روز جهانی پناهندگان روز تو شد
ای کودک آواره
ای مادر در خون گریسته
ای پدر داغ دیده
امروز تمام مردم دنیا
به تو می اندیشند
به آینده و نقش تو در فردا
( دل آرا شرکاء )
سروده های ناب دلارا شرکا
دلارا , دلاراش , دلار ا ش , nghvh av;h ahuv ck , ahuv ck nghvh aav;h , hauhv ohw nghvh av;h , sv,ni ihd ohw nghvh av;h , n;gli , auv nghvh av;h , o,hkkni auv nghh av;h ,
مادرم
تو که تمام وجودت
انبوهی از عشق است
تو را می کشم
با رنگ اقاقیا
تو را می نویسم
با خطی از طلا
( دل آرا شرکاء )
به مناسبت روز جهانی محیط زیست
با شعر و سروده بسیار زیبای بانو دل آرا شرکاء
دوباره دلم عزم سفر کرد
به سوی آن شهر و کوهپایه
بر لبم لبخند نشسته بود
از تصور دیدن آن
کوه و جنگل و شهر دوباره
در دلم می خواندم نغمه های دل آرا
وَه که چه زیبا بود
آسمان آن شهر در بهار پارسال
تا که رسیدم به آن شهر و دیار
و دیدم بُرج هایی ، سر به فلک کشیده
بَر بٌلندای آن کوه از وسط نیمه شده
حمل میکرد جرثقیلی
تکه های مانده باقی
از آن کوه رویایی
و از سویی بار میزد کامیونی
تکّه های مانده باقی
از جنگل آن حوالی
دگر آبی نبود آسمان آن شهر
در کنار آن بیابان
آلوده بود ، هوای آن شهر
دلم غمگین شد ، از آن همه ظلمی
که رفته بود بر طبیعت
اشکم را فرو ریختم
و بر دلم نوید دادم
که شاید دوباره ، شُد بیابان زدایی
از آن شهر و منطقه
شاید که فردا ترمیم شٌد
آن لتمه های رفته
هر چند که دگر نیست
آن کوه برافراشته
( دل آرا شرکاء )
اشعار عاشقانه دل آرا شرکا
شاعر زن دلارا شرکا
مادر تمام دنیا هم نمیتوانند
از تو و عشق بی پایان تو بنویسند
( دل آرا شرکاء )
جلوه ای کرد رخ شیرین
چون قندت
همی آشفت ، گیسویت
هم گفت
از آن رخ سیمینت
از آن زیبایی بی مثالت
از آن نغمه شیرینت
از آن تمثیل دلربا یت
( دل آرا شرکاء )