به مناسبت روز جهانی مبارزه با مواد مخدر
و شعر و سروده ای زیبا از بانو دل آرا شرکا
در روزی زیبا
که میخواندن گنجشک ها
در معبر پیاده ، دیدم
جوانکی بر زمین فتاده
با چهره ای لاغر و رنگ پریده
در لباسی ژنده و آلوده
او ، از حال کنون خود ، بی خبر بود
او گیج و منگ ، در دام اعتیاد فتاده بود
او تنها بود و گرفتار
هر چند بود گنهکار و سیه کردار
آخر کجایند آن پدر و مادر
که او را پروراندن
و او ، اکنون فتاده در دام اعتیاد
امروز که روز جهانی
مبارزه با مواد مخدر است
حال آن جوانک تاثر داشت
کاش هر پدر و مادری
اکنون آگاهی دهد به فرزند دلبند
از فریب و وسوسه هولناک دیو اعتیاد
شاید که نجات یابد
جگر گوشه او در فردا
( دل آرا شرکاء )
5 تیرماه
26ژوئن
dearash , nghvha . ahuv ck hdvhkd nghvh av;h , nghvh av;h ahuv ck hdvhkd , hauhv nghvh av;h , sv,ni ihd nghvh av;h , auv khf nghvh av;h ,
دلارا شرکا شاعر زن ایرانی
به مناسبت روز مبارزه با سلاح های شیمیایی و میکروبی و شعر فوق العاده زیبای بانو دل آرا شرکاء
اشک از دو گونه اش جاری بود
آخر او را دل هوایی بود
هوای آن یار سفر کرده
که هنوز یادش
در دل او بود زنده ،
وقتی شده بود ، با او نامزد
او جوانی بود خوش قامت
دلیر و پر همت
تا که کرد ، عزم رفتن
به جبهه های نبرد
با دل و شجاعت
تا که دفاع کند از میهن
تا به ناموس ، نرسد دست نامحرم
و چه دیر می گذشت
آن روز ها و ماه ها
و بعد از آن همه ندیدن ها
آن بی خبری ها
برگشت آن یار دل آرا
از جنگ با صدامی ها
با شوق دوید به سوی همسر
همسری که شده بود نحیف و لاغر
از زخم هایی که خورده بود بر پیکر
صدای خوش همسر
دیگر نبود مثل گذشته
گرفته بود و خس خس میکرد سینه
گره می خورد آن نوایش
با سرفه های پی در پی بی امانش
از آن روز نفس همسر
بسته شده بود به آن
کپسول های اکسیژن
آخر هنگام مبارزه دلاور مردانه
شده بود شیمیای
در آن جنگ ناعادلانه
بدنش پر بود ز آثار تاول ها
که میگفت از آن
مسمومیت با گازهای شیمیایی
هرگز درمان نداشت آن درد شیمیایی
بود کمیاب و گران داروهای شیمیایی
از آن روز همسر بود بیمار
و نداشت خواب راحت
تا که پرگشود
از آن بدن شیمیایی رنجور
با آن همه احوال
که رفته بود ؛ بر همسر
رزمنده او ،
بود خوشحال و خرسند
از آن دفاعی که کرده بود ، از وطن
بر لبش بود لبخند دل آرا
که می دید در امنیت ، هم وطنان را
( دل آرا شرکاء )
تیرماه 8
آخه تو از کدوم ستاره ای
که اندر دل دیوانه ام
هم آشیانه ای
که از شوق دیدار تو سرمستم
همچون عروسی
به گردا گرد تو
گردم گردم
تو اندرون دل خانه ای
( دل آرا شرکاء )
به مناسبت روز صنایع دستی
در آن دست رنج تو
دیدم آن کار
و مجاهدت تو
تو کوشا باشی
و من نِگرم تحسین آمیز
به آن دست رنج تو
در آن هنر مایه توست
آن گنج عظمت تو
تو را در آن هنر
گران قدر میبینم
تو را در اعتلای
فرهنگ و هنر میبینم
تنها تو می مانی
در اندیشه دل آرای هر ایرانی
ای هنرمند
و میراث گذار این سرزمین
( دل آرا شرکاء )
روز صنایع دستی
20 خرداد _ 10 ژوئن
شاعر زن ایرانی دلارا شرکا
در این لحظه
نگاهم به نگاهت گره خورد
من میشناختم این نگاه دل آرا
با من بیا
با من برقص
با من تماشا کن
با من لحظه های جاودانه را
سیر کن
آخر من عاشقم
عاشق تو
( دل آرا شرکاء )
به آن منظره فردا
می نگرم دل آرا
در آن تلئلو چمن زارها
می توان دریافت
آن زیبایی
زمردین آرزوها
( دل آرا شرکاء )
The female poet of Delara Shoraka
سروده های خاص دلارا شرکا
به مناسبت روز جهانی منع کار کودکان
در چشمان بی گناهت
نگریستم و دریافتم
آن رنج و ظلم و شفقت
توی بی گناه
تو را نگریستم
ای کودک کار
و دیدمت بی یاور
تو را دیدم در مشقت
شاید که فردا
تو را دریابند
ای کودک تنها
می دانم
هنوز چشمان تو
نگران است
به آن آسایش و آرزوها
شاید که رسیده باشد
آن طلوع دل آرای
نجات تو کودک کار
شاید که من ، تو ، ما
بگیریم دستان کودکان کار
شاید که او
لبخند زند به دنیا
( دل آرا شرکاء )
اشعار خاص دلارا شرکا
دل زشوق دیدار تو پرگشود
هم از آن آشیانه
ره بپیمود
دل زتمنای دیدار تو
( دل آرا شرکاء )
به مناسبت روز جهانی پناهندگان
این شعر زیبا از بانو دل آرا شرکا رو تقدیم حضورتون میکنم .
شب است
و دشت آرامیده در سکوت
و خفته اند آن مردمان
آواره از جنگ و دود
اما هنوز جنگ
در رویای خفتگان
غوغا میکرد
دیروز دیده بودم
در چشمان پر اشک او
نهان شده بود
آن سرگذشت رفته بر او
هم در آن پناهگاه
او را دیدم فراغ بال
همچون کبوتری دل آرا
در شوق و آرزوی پرواز
روز جهانی پناهندگان روز تو شد
ای کودک آواره
ای مادر در خون گریسته
ای پدر داغ دیده
امروز تمام مردم دنیا
به تو می اندیشند
به آینده و نقش تو در فردا
( دل آرا شرکاء )
سروده های ناب دلارا شرکا
دلارا , دلاراش , دلار ا ش , nghvh av;h ahuv ck , ahuv ck nghvh aav;h , hauhv ohw nghvh av;h , sv,ni ihd ohw nghvh av;h , n;gli , auv nghvh av;h , o,hkkni auv nghh av;h ,
پدری دارم عزیز و مهربان
هم دوستش دارم به اندازه جان
پدرم با از خودگذشتگی فراوان
می کند کار و تلاش فراوان
هنگام غروب ، می رسد از راه
پدرم با خستگی فراوان
درون دستانش هست
پر از میوه و چیز های خوب و دل آرا
من می دوم شاد و خوشحال
به استقبال پدر مهربان
پدرم دارد بر لبش لبخندی دل آرا
او می کشد مرا در آغوش گرمش
و می زند بوسه ای پر مهر، بر پیشانی ام
من از پدرم آموختم
گذشت و ایثار و حمایت از خانواده را
پدر جانم همیشه زنده باشی
زمین تا که هست
باشد سایه دل آرای تو بر سرمان
( دل آرا شرکاء )
سوگند به عشق
و به هر آنچه
در هستی ست
سوگند به نیلوفر آسمانی
و به آن شور و شعف رویایی
سوگند به آن
ماهتاب و روز تنهایی
( دل آرا شرکاء )
به مناسبت روز اهداء خون
آرام گشودم دو پلک لرزان ام را
می زد دوباره نبض ضربان زندگی
چرخید نگاه پراز شوق ام
و خیره ماند بر روی آن کیسه سرخ
مینگرسیتم ، آن قطرات سرخ
می چکید قطره قطره ، آن الماس سرخ
می تراوید جرعه جرعه
به درون پیکره نیمه جان ام
پوشانده بود اشک سپاس
روح و دل و جان ام را
از تو انسان نیک سرشت
که با اهداء خون خود
بخشودی به جان دل آرا
آغاز یک زندگی دوباره
( دل آرا شرکاء )
ahuv ck hdvhk ng Hvh av;h , nghvh av;h ahuv ck hdvhk , sv,ni ihd ohw nghvh av;h , ahuvhki cdfh nghvh av;h , auv khf nghvh av;h , n;gli khf nghvh av;h , v,c \v 'vhld fhn nghvh av;h , v,c \nv lfhv; , دلاراش , nghvh دل آرا ,
Biography of Delara Shoraka بیوگرافی دلارا شرکا زندگینامه دلارا شرکا | ||
امروز روز تولد توست روزی از روزگار نوست امروز با صد هزار نغمه و امید تو را میبینیم تو را میشنویم دل آرا شمع محفل ما تولدت مبارک تولدت مبارک ( دل آرا شرکاء ) | ||
شاعر زن ایرانی دلارا شرکا به مناسب روز کودک و سروده زیبا از بانو دل آرا شرکاء
یکی بود و یکی نبود زیر گنبد کبود توی یک آپارتمان کوچک کوچولویی بود ناز و قشنگ ولی بود پرخاشگر و زودرنج پدر و مادرش بودند شاغل او تنها بود در عصر حاضر اتاقی داشت پر اسباب بازی از اسپایدرمن و آدم آهنی در دلش او دوست نداشت آنها را او می رفت در عالم مجازی با تبلت و گوشی او می کشت همنوعان مجازی در آن عالم خیالی یا که می دید تلویزیون با آن کارتون های ترسناک و پر توهم فضایی تا اینکه بعد سالهای دور مادر بزرگ دل آرای او رسید از آن راه دور تا که دید نوه رنگ پریده رنجور او را کشید در آغوش پر مهرخویش از آن روز مادر بزرگ او می پخت برای او غذاهای رنگارنگ و خوشمزه محلی و می گفت از قصه های شیرین قدیمی از آن ادبیات کهن ملی و گاهی با مواد دور ریختنی می ساخت برایش عروسک و چیزهای دوست داشتنی یه روزکشید تکه پارچه ای بر سر مشتی کاغذ پاره و آن شد نوزاد قنداقی برای هر دو می خواند لالایی و او می دید خواب های رنگی کوچولو را می برد به پارک سر کوچه او بازی می کرد با بچه های همسایه تا که رسید وقت رفتن مادر بزرگ مادر بزرگ دل آرا رفت و کوچولو ماند تنها در دنیای پر حسرت و آه ( دل آرا شرکاء ) ahuv ck hdvhk nghvh av;h , sv,ni ihd nghh av;h , fd,fd,'vhtd nghvh av;h , auv cdfh nghvh av;h , n;gli nghvh av;h , دلاراش , دلارا , دل آرا , درباره دلارا شرکا | ||